سلاااام

اول از همه مرسی از سپیده جان برای دعوتش

در بیست سال آینده اگر زنده باشم ۳۷ سال خواهم داشت و به نظرم دو حالت برای اون موقع وجود داره

حالت اول حقیقت ، واقعیت (چیزی که احتمالا اتفاق میفته) حالت دوم رویا و خیالبافی(اتفاقاتی که دوست دارم بیفته)

۱_حقیقت: احتمالا بعد از پایان درسم کلی گشتم و سگ دو زدم آخرم به بدبختی تو یه شرکت ساختمان سازی به عنوان مهندس کار می کنم

ساعت دوازده با همسرم سر اینکه کی بره دنبال بچه ها پشت تلفن بحث می کنیم و آخرم مجبور میشم خودم برم دنبالشون

شام دیشب و برای ناهار امروزشون گرم می کنم و ظرفا رو می شورم (ز گهواره تا گور ظرف بشور)

بعد از اینکه بچه ها رو سپردم به همسایه سر کارم و بر می گردم و کلی جواب پس میدم به خاطر غیبتم

شب که به خونه می رسم خب حتما می خوابم!

صبح هم روز از نو و روزی از نو

۲_رویا: اون موقع یه پسر ۱۲ ساله به اسم سامیار و یه دختر ۸ ساله به اسم رها دارم (و خب حتما ازدواج کردم دیگه!)

با اسرار های من بالاخره از شر دود و دم و سر و صدا و شلوغی راحت شدیم و یه ویلای خفن تو شمال گرفتیم و اونجا زندگی میکنیم

توی حیاط یه باغچه ی خیلی بزرگ هست پر از گل که عمدتا شاه پسندن

شوهرم اونجا یه مطب زده و (په چی دکتر کمتر قبول نیست) از اونجا خرج زندگیمونو در میاریم

در کنارش یه باغ کوچیک پر از درخت میوه هم خریدیم که میشه سرگرمی و منبع درآمد من (بعد از عمری درس خوندن)

 

به هر حال امیدوارم همیشه رویاهاتون به واقعیت تبدیل شه و برسه اون روزی که بیست سال بعد تونو ببینید شده باشید همونی که تو رویاتون بوده


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها